کوچولوی خونه ما یه قلب مهربون داره

دستای کوچیکش واسه بچه ها سایه بون داره

همیشه دستای باباش کنارشن تا خواب میره

باباشو امشب ندیده دوباره گریش میگیره

 

رقیه ی کوچولومون دنبال دستای باباست

کسی نمیدونه کجا تو خرابه یه سرپناست

تموم ادمای شهر فقط نگاه میکنن و

تو بی ستاره شبشون دل از خدا می برن و

 

کوچولو انگار میدونه دیگه کنار خونه ها

صدای بابا نمیاد بین همه دیوونه ها

بذار دستاتو زمین  بخواب تو آغوش عمه

 فرشته ها اومدن و حرف میزنن باهات همه:

میخایم بریم تا خونتون پیش بابا بیا بیا

میخوان بریم تو آسمون پیش خدا بیا بیا

 

ستاره ی کوچولمون باباشو بوسید و پرید

چشماشو بست آروم آروم به سمت بابا پرکشید

فرشته ها دور میشدن از خرابه توی هوا

رفتن به سمت خونتون سمت بابا پیش خدا

 

خوش بحال فرشته ها دیدن تو رو پیش بابا

خوش به حال خونه ای که هم با تو بود هم با خدا

فرشته ی کوچولمون شاه راه مهربونیاست

راهی که آخرش دلت سمت مسیحای خداست...



تاريخ : دو شنبه 19 مهر 1395برچسب:حضرت رقیه- شعر, شعر معاصر- محرم, | | نویسنده : نوید بهداروند |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 15 صفحه بعد